روزی که دل مامان به عشق یسنا تپید
سلام ؛ یسنا جون این اولین پست وبلاگته که روز شنبه ، 26 مرداد، ساعت 23:45 توسط خاله فریبا و عمو سعید برات نوشته میشه : الان مامان ناهید از خوشحالی ذوق میکنه و نمیدونی چه حسی داره ! امروز قرار بود مامان ناهید بره سونوگرافی تا دکترها اومدن پرنسس یسنا رو بهش مژده بدن تا شیرینی زندگیش با اومدن تو تکمیل بشه . خاله جون میخواهم از الان بدونی وجود نازنینت برای همه خیلی عزیزه بخصوص برای مامان و بابات و اون داداش نازنینت . مامانت وقتی خبر اومدنتو به یزدان گفته میگه از خوشحالی داد میزد که :« بابا نی نی مون دختره بابا سالمه » . خیلی دوست داشتم این لحظه یزدان روببینم چون اصلاً قابل توصیف نیست . عزیزم به خاله جون قول بده دختر خو...
نویسنده :
خاله فریبا
23:54